۲-۱-۳ آراء و اندیشه های حضرت علی (ع)
تحلیل و بررسی دریای وسیع و پهناور اندیشه های حضرت علی (ع) تحقیق و پژوهشی مستقل میطلبد. اما در این قسمت به گوشههایی از آراء و اندیشه های آن امام بزرگوار میپردازیم:
آراء فلسفی:
یکی از راه های دسترسی به اندیشه های فلسفی حضرت علی (ع) کاوش در آثار مکتوب یا منقول فلسفی ایشان است برای مثال یکی از بخشهای اساسی نهجالبلاغه که کاملا صبغۀ عقلانی، تحلیلی و انتزاعی دارد مسائل مربوط به الهیات و فراطبیعی است. در مجموع نامهها و خطابهها و کلمات قصار در حدود چهل نوبت دربارۀ این مباحث تحلیل شده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
گسترۀ تفکر تحلیلی و ژرفکاوی عقلانی امام علی (ع) بسی فراتر از یک عارف میرود و نشان از این دارد که ایشان هم از قوت عرفانی و هم از حدّت عقلانی برخوردار بودهاند. تأملات ایشان موضوعات متنوعی را شامل میگردد و در حوزۀ مباحثی چون فلسفۀ اجتماعی، تاریخ، دین، اخلاق، حقوق، انسان و … میگنجد.
اندیشه های عقلانی و فلسفی حضرت علی(ع) نخستین جرقههای چشمگیر مباحث فلسفی در میان مسلمانان بود و بر جریانهای کلامی، فلسفی و فکری مانند معتزله یا اندیشه های یونانی در جامعۀ اسلامی آن زمان از جهات مختلف تقدم داشت. علامه طباطبایی در این زمینه مینویسد: «علی(ع) در میان امت اسلامی نخستین کسی است که در باب فلسفۀ الهی، کلمات منطقی، و مستدل و بیانات توأم با برهان ایراد کرده است پس او را بر دیگران در این باب منّتی است و برای او بر گردن پژوهشگران فلسفه در مورد رایج کردن برهان و استدلال در مسائل الهی حقوقِ مسلم است. علی (ع) نخستین فردی است که واژه های عربی را جهت بیان مباحث فلسفی و اصطلاحات حکمی به کار برده است. در واقع دایرۀ الفاظ تنگتر از آن است که حقایق را بتواند کما هو حقه بیان بدارد مگر اینکه یک نوع تجزیه در آنها به عمل آید نظیر آنچه علی (ع) در به کار بردن برخی از آنها انجام داده است.» (طباطبایی، ۱۳۷۰: ۶-۲۵۵).
در نزد امام علی (ع) راه های متعدد و متنوعی برای وصول به هستی الهی و تأیید وجود حق تعالی مطرح شده است که عبارتند از:
حدوث: از جمله فرمایشات ایشان دربارۀ حدوث عبارتند از: «حدوث اشیاء را بر ازلیت خویش گواه و شاهد گرفته است.» فیض الاسلام: ۷۳۳) «خدایی که با آفریدگانش و با حدوث خلقش بر وجود خویش و بر ازلیت دلالت و هدایت فرموده است.» (همان: ۴۷۶) «سپاس خدایی را که نادیده مورد شناخت میباشد و بدون حرکت فکریت خلق میکند. او دائما باقی و برپا بوده و هست…» (همان: ۲۲۴) بدین ترتیب حضرت میفرماید که جهان دچار حدوث است و نیازمندی موجودی ازلی است که آن را بیافریند و پدید آورد و آن خداوند است.
نظم: دقت و تأمل در نظم جهان ما را به سوی پروردگار سوق میدهد: «آثار صنع و نشانه های حکمتش در همۀ مصنوعاتی که ایجاد کرده آشکار است. و آنچه آفریده حجت و دلیل او میباشد. (همانجا).
هدایت غریزی: برخی از بیانات امام علی(ع) منشأ این استنباط است که ایشان قایل به هدایت موجودات به نحو غریزی و درونی هستند و این هدایت معطوف به هدف و غایت آفرینش و نهایت مرتبۀ وجودی خودشان و گواه بر حکمت الهی و پدیدآورندهایدانا و حکیم است: «ای انسان آفریده و آراسته که در ارحام تاریک و پردههای بسیار محافظت شدی، از گل خالص شروع شدی و در قرارگاه استواری تا زمان معین جا داده شدی. در شکم مادرت که چنین بودی مضطربانه حرکت داشتی نه سخنی را پاسخ میگفتی و نه آوازی را میشنیدی و سپس از قرارگاهت به طرف سرایی بیرون انداخته شدی که ندیده بودی و راه های منفعتش را نشناخته بودی … چه کسی محل طلب و خواسته ت را نشان داد؟» (همان: ۵۲۳).
نقص: نقص نشان مخلوقیت و نیازمندی به غیر است و جهان سر به سر با وجود حرکت و سکون، حدوث و … دچار نقص است. پس باید معطوف به کمالی باشد که آن را به تمامیت برساند: « چون در این صورت (با وجد حرکت و سکون و تجزیه پذیری و پیش و پس داشتن) ناقص است پس باید التماس کمال و تمامیت کند و آنگاه نشانۀ مخلوقیت در او پدید میآید و به جای آنکه به او برسیم باید به وسیلۀ او به دیگری برسیم.»(همان: ۲۳۵).
دلیل انفسی: علاوه بر طرق آفاقی، راه های انفسی نیز برای وصول به خداوند وجود دارد: «ستایش مخصوص خداوندی است که با آفرینش خود بر انسانها تجلی کرده و با حجت و دلیل، وجود خویش را بر قلبشان آشکار ساخته است.» ( فیضالاسلام: ۵۳) و یا در این نمونه: «قطعاً میان شما و او حجابی نیست و دری بین او و شما بسته نشده است» (همان: ۱۲۲).
فسخ تصمیمها: تصمیمات، نیات و ارادههای انسان فسخ شده و انسانها از آنها منصرف میشوند و عدول میکنند و نمیتوانند آنها را به تحقق و فعلیت برسانند، این خود دلیل آن است که مسخّر قدرتی فراتر از خود هستند. خداوند را به وسیلۀ فسخ شدن تصمیمها و نیات و گشوده شدن گرهها و نقص ارادهها شناختم» (حضرت علی(ع)، ۱۳۸۱: ۲۲۰).
توحید الهی: اما علی(ع) دربارۀ نحوۀ وحدت الهی نیز تأملاتی فلسفی داشتهاند که عمدتاً در خطبۀ اول نهجالبلاغه بیان شده است. ایشان معتقدند که وحدت الهی قابل شمارش نیست و نیز از نوع وحدت عددی نمیباشد. نیز ایشان خداوند را دارای جزء نمیدانند و قائل به بساطت ذات الهی هستند.
صفات ال
هی: امام علی(ع) در خطبۀ اول نهجالبلاغه همچنین دربارۀ رابطۀ ذات با صفات الهی نیز به تأمل پرداخته و معتقدند که نمیتوان صفات مخلوقات را که متناهی و محدود و مستلزم تعدد در ذات می باشند به خداوند نسبت داد بلکه صفات او نامتنهای و عین ذات اویند. از طرف دیگر ایشان اوصاف متعدد و متنوع بسیاری را مانند عالم، قادر، آفرینشگر، ازلی، ابدی، نامتناهی، حی، قیوم، ظاهر، باطن و بسیاری صفات دیگر را برای خداوند برشمردهاند.
رابطۀ خدا- انسان: امام علی(ع) در فرازهای متعددی انسان را به نحو مستقل مورد توجه قرار داده، نسبت او را با خدا توضیح میدهد.: «خداوند با حجت و دلیل، وجود خویش را بر قلب انسانها آشکار نموده است.»، «خداوند بین تو و خودش کسی را قرار نداده است که حجاب و فاصله باشد، قطعا میان شما و او حجابی نیست و دری بین او و شما بسته نشده است.» (حضرت علی(ع): ۱۳۸۶: ۳۵۳).
این توجه هم دلالت بر رابطۀ وجودی، هستیشناختی و نیز معرفتشناختی خاص انسان نسبت به خداوند دارد و هم بر شأن ممتاز انسان در میان موجودات. ایشان در خطبههای ۱۰۸ و ۱۹۵ از نهج البلاغه فرمودهاند. (امید، ۱۳۷۹: ۸-۲۹).
۳-۱-۳ اعجاز نهج البلاغه
وجوه اعجاز کتاب گرانسنگ نهجالبلاغه از جهات بسیاری مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. نخست از جهت اوج و عظمت و بلندی و دوم از نظر جامعیت و چندجانبه بودن آن. عظمت و علوّ سخنان امام علی (ع) از دو جنبه قابل توجه است. یکی از جهت فصاحت و بلاغت و آهنگ و موسیقی آن و دوم از حیث حقایق و معانی و محتوای کلام.
علامه جعفری در زمینۀ مفهوم واقعی بلاغت معتقد است: «هشیاران تاریخ دردهای زیادی را در روان بشری تشخیص داده، درصدد درمان آنها بر میآیند ولی به این درد مهلک که بشر با پرداختن به هنر نویسندگی و سخنوری، ارزش معانی و واقعیات را پایین آورده و وسیله را به جای هدف گرفته است، توجهی نکردهاند. این مسأله که انتخاب کلمات و تنظیم جملات، بایستی رسا و بیان کنندۀ معنا و مقصود باشد، اصل بسیار با اهمیتی است که زیبایی و هنر سخن گفتن را به عنوان وسیلۀ اساسی وصول به معنا معرفی میکند، نه آرایشی برای شخصیت گوینده» (جعفری، ۱۳۷۵: ۳۱۱ ج ۳).
همۀ عالمان علم بلاغت و خطیبان و سخنوران توانا در طول تاریخ به عظمت دست نیافتنی کلام حضرت علی(ع) اعتراف نمودهاند. ابوعثمان جاحظ (توفی به سال ۲۵۵ ه. ق) از فصیحان نامآور در پیشگاه سخن امام علی (ع) اظهار عجز کرده و میگوید: «بعد از قرآن و سخنان پیامبر اکرم(ص) هر کلام و خطبه و مقالهای را که خواندم و شنیدم توانستم با آن رقابت کنم و بهتر از آن یا مانندش را بیاورم مگر کلمات امیرالمؤمین علی (ع) که هر چه کوشیدم توانایی رقابت با آن را در خود نیافتم» (دوانی، ۱۳۸۱: ۱۶۹).
در ادامه فشردهای از گوشههایی از بلاغن نهجالبلاغه را از لحاظ علم معانی و بیان مورد توجه قرار میدهیم:
۱-۳-۱-۳ مطابقت با مقتضای حال مخاطب:
یکی از مهمترین مباحث در علم بلاغت، توجه به مقتضای حال است. در خطبۀ نوزدهم
نهجالبلاغه میخوانیم که امیرالمؤمنان (ع) خطاب به اشعث میفرماید:
حائک بنُ حائک منافقُ بنُ کافرٍ
بافنده، پسر بافند، منافق، فرزند کافر!
علامه جعفری در شرح و تفسیر بر نهجالبلاغه دو معنا برای منافق مطرح میکند. «بافنده به مفهوم لغوی آن مانند قماش و مدقال و غیره ذلک. این شغل در زمان جاهلیت در یمن مخصوص
پستترین افراد بوده است. وقتی که یک شغل در جامعهای محقّر شمره میشود. بدون تردید افرادی که آن شغل را بر عهده میگرفتند به طور طبیعی در جامعه احساس حقارت مینمودند. این جریانی است که در جامعۀ باستانی یمن وجود داشته است و لازمهاش این نیست که این شغل بافندگی ذاتاً پست
بودهاست بلکه در آن دوران که دستگاه های ماشین بافندگی وجود داشته و کار بافتن با دست انجام
میگرفته است کار یکنواخت و تمرکز همۀ قوای دماغی و عضلانی، در کاری که از نظر اندیشه و تنوع موضوع تا حد صفر تنزل دارد، بدون تردید موجب رکود اندیشه و خمود روانی میگردد و این رکود و خمود با نظر به انحصار کار در بافندگی و نبودن وسیله، ذاتاً زشت و پلید نیست؛ بلکه یک حالت مغزی و روانی است که خارج از دو منطقۀ ارزش و غیر ارزش است امیرالمؤمنان علی (ع) با به کار بردن «بافنده پسر بافنده» دربارۀ اشعث، واقعیتی را بیان فرموده و اشاره به رکود و خمود ذهنی او نموده است که تو با این وضعی که داری چه میفهمی که ضرر من چیست و نفع من کدام است؟!» (جعفری: ۱۳۷۵: ۲۸۵-۲۸۶ ج ۴).
۲-۳-۱-۲ توجه به اغراض متکلم
یکی از مسائلی که در علم معانی مطرح است توجه به اغراض متکلم است، چرا که در برخی موارد، هدف گوینده از کلامش نه آگاه ساختن مخاطب از مطلبی است که او اطلاع ندارد و نه قصدش آن است که به مخاطب بگوید مطلبی که تو از آن آگاه هستی، من نیز به آن آگاهم بلکه مقاصد دیگری را در نظر دارد که در اصطلاح آنها را «اغراض غیراصلی» مینامند. (نصیریان، ۱۳۷۸: ۵۲) به عنوان مثال در خطبۀ ۲۸ نهجالباغه میخوانیم: « ألا و إنَّ الیومَ المِضمارِ و غداً السَباقُ الجنَّه و الغایه النّارُ» (امروز زمان تکاپو و فردا روز سبقت است. سبقت بر بهشت و [پایان عقب ماندگی] دوزخ است.)
امیرالمؤمنان با این عبارت سعی در ترغیب و تحریک مردم برای تکاپوی هر چه بیشتر برای امر آخرت دارد: «معنای مسابقه به آن مفهوم معمولی و رایج در میان مردم نیست که با تحریک حس رقابت صورت میگیرد، بلکه منظور این است که هشی
اران زنده و هدفدار، با مشاهدۀ عظمت و کمال رهروان منزلگه حقیقت، به هیجان و تکاپو وادار میشوند و خود را اعضایی از آن کاروان تلقی
میکنند که حتی اگر سبقت بر آن بگیرند، بر میگردند و گرفتن از دست آنان را وظیفه و عامل سرعت در حرکت میدانند. (جعفری: ۱۳۷۵: ۱۵۷-۱۵۸ ج ۶).
۳-۳-۱-۳ استفهام انکاری
پرسش وسیلهای است که به کمک آن، سؤالات و ابهامات موجود در ذهن را میتوان برطرف کرد. اما اگر سؤالی مطرح شد که هدف از آن، برطرف کردن ابهامات ذهنی نباشد، باید دید به چه منظوری صورت گرفته است. استفهام انکاری یکی از مواردی است که برای هدفی غیر از دانستن پرسش انجام گرفته است و در نهجالبلاغه نیز به کار رفته است. به عنوان مثال در خطبۀ ۱۱۳ آمده است:
« فَما خیرُ دارٍ تنقَضُ البناءِ، و عُمُرٍ یفنی فیها فناءَ الزّادِ و مُدّه تنقطعُ انقطاعَ السَّیرِ . اجعلوا ما افترضَ اللهُ علیکم مِن طلبِکُم و اسألوهُ مِن أداءِ حَقّهِ ما سألَکُم » (حضرت علی(ع)، ۱۳۸۵: ۲۰۷).
(پس چیست نفع آن خانهای که از بنیادش شکسته میشود؟ و چه منفعتی است در عمری که در این دنیا مانند فنا و توشهاش رو به زوال است؟ و چه سودی است در امتداد آن مدت که مانند قطع شدن حرکت به پایان میرسد؟ ای مردم! آنچه را که خداوند برای شما مقرر فرموده است مطلب و مطلوب خود تلقی کنید و از ادای حق خداوندی، آنچه را از شما خواسته است، مسئلت نماید.)
علامه جعفری در اینجا به سه سؤال انکاری که در ابتدای عبارت آمده توجه میکند و در مورد علت بیان آنها مینویسد: « منظور امیرالمؤمنین (ع) از سوال انکاری در هر سه موضوعِ: خانۀ در حال فروریختن، عمری در حال فنا، و زمانی در معرض انقطاع، نه این است که این موضوعات سودی ندارد و بیهوده و زایدند، زیرا زندگی در این دنیا با عمری محدود و زمانی در معرض انقطاع، مطابق مشیت خداوندی است و همین موضوعات است که وسیلۀ به ثمر رسیدن شخصیت انسانها در گذرگاه رو به ابدیت است. آنچه که در مورد سؤال امیرالمؤمنین است خیر و نفعی است که از ذات این دنیا و عمر در حال فنا و زمان در معرض انقطاع به عنوان هدف نهایی تلقی شود و به عبارتی این دنیا با همۀ امور چشمگیرش آن خیر و سود را ندارد که بتواند شخصیت آدمی را به هدف اعلایش برساند و […] عظمت به ثمر رسیدن آن فراسوی عمر و زمان محدود است. (جعفری: ۱۳۷۵: ۱۰-۱۱ ج ۲۱).
۴-۳-۱-۳ ایجاز
یکی از ابواب اساسی در فن بلاغت، ایراد سخنی است که با حجم کم و کوتاه، معنا یا معانی بسیاری را به مخاطب تفهیم کند، مشروط بر اینکه مناسب حال و مقام بوده و با استعداد مخاطب هماهنگ باشد (نصیریان، ۱۳۷۸: ۱۱۷).
در کلام امیرالمؤمنین نیز که گفته میشود «بلاغت» از کلام ایشان سرچشمه میگیرد از این نمونه های بلاغی فراوان به چشم میخورد که با کوتاهترین عبارات، بلندترین معانی را منتقل میکند. از جمله در این عبارت: لیَتأسَّ صَغیرُکم بکبیرِکم ولیرأفَ کبیرُکم بصغیرکم و لا تکونوا کجفاه الجاهلیه لا فی الدّین یتفقَّهونَ و لا عنِ اللهِ یعقلونَ. (نهجالبلاغه، خطبۀ ۱۶۶). (باید خردسالتان از بزرگسالتان پیروی کند و بزرگسالتان به خردسالتان محبت بورزد، و مانند جفاکاران خشن جاهلیت مباشید که نه تفقّهی در دین داشتند و نه تعقّلی نسبت به خدا).
علامه جعفری در تفسیر این عبارت به ایجاز و اختصار کلام حضرت علی(ع) توجه داشته و میگوید: « امیرالمؤمنان در آغاز این خطبۀ مبارک یکی از اساسیترین قوانین حیات معقول را که تبادل علوم و تجارت و عواطف و احساسات میان انسانهاست، گوشزد میفرماید… امیرالمؤمنان با دو جملۀ مختصر، مورد تفسیر دو رکن از حیات معقول را مطرح میفرماید. این دو رکن عبارتند از:
۱- احساسات و عواطف انسانی که برای حفظ طراوت و شادابی زندگی بیشترین ضرورت را دارد. ۲- عقل و فعالیتهای آن که تأمینکنندۀ نظم عالی ارتباطات چهارگانۀ اساسی حیات معقول (یعنی ارتباط انسان با خویش، با خدای خود، با جهان هستی و با همنوع خود است.» (جعفری: ۱۳۷۵: ۲۶۲-۲۶۳ ج ۲۶).
۵-۳-۱-۳ تشبیه
یکی دیگر از اعجازهای بلاغی نهجالبلاغه تشبیههای بدیع به کار رفته در آن است:
«تَرِبَت أیدیکم! یا أشباهَ الابلِ غابَ عنها رُعاتُها! کلّما جُمِعَت مِن جانبٍ تفرَّقَت مِن آخرَ، واللهِ لکأنّی بِکم فیما إخَا لُکم أن لَو حَمِسَ الوَغیَ و حَمیَ الضرّابُ قَدِانفَرَجتُم عَنِ ابنِ أبی طالبٍ انفراجَ المرأه عَن قُبُلها» (نهجالبلاغه: خطبۀ ۹۷) (پست و به خاک آلوده باد دستهایتان! ای امثال سترانی که
ساربانهای آنها غائب از آنهاست، از هر طرفی جمع شوند، از طرف دیگر پراکنده میشوند سوگند به خدا شما را میبینم [که در گمانی که دربارۀ شما دارم] اگر جنگ شدت بگیرد و زد و خورد و پیکارم گرم شود، فرزند ابوطالب را از خود رها میکنید، مانند رها کردن زن نوزاد خود را در موقع زاییدن)
[دوشنبه 1400-09-15] [ 08:04:00 ب.ظ ]
|