نسبت به فرآیندهای پیشین بهتر قابل درک است آگاهی شخص از بحثهای دیگر ذهن است چنین حالتی همواره طی ساعات بیداری حفظ می شود اگر چه ممکن است در طول روز بعلت خستگی، تحریک و سایر شرایط ، حالت هوشیاری در نوسان باشد.
۳)هوش هیجانی و مفهوم توانایی ذهنی :
در این اصطلاح ، هوش هیجانی ترکیبی از توانایی ، مهارت یا استعداد ذهنی است که به پرورش اطلاعات هیجانی می پردازد.لذا کار اصلی ، مفهوم سازی توانایی هایی است که هوش هیجانی را می سازد همچنین ایجاد شیوه هایی جهت سنجش این توانایی ها و تعیین این که آیا هوش هیجانی معادل یک هوش استاندارد است یا خیر ؟
در رویکرد علمی ، هوش هیجانی را بیشتر با عبارت ((توانایی های ذهنی )) تعریف می کنند تا معنی وسیع قابلیتهای اجتماعی.
۲-۱-۱۸-هوش هیجانی و هوش شناختی
از منظر صاحبنظران ، مغز انسان دارای دو نوع متفاوت از هوش غیر شناختی و هوش شناختی است.این دو هوش متفاوت بوده اما برای ساختن زندگی فرد دایماً در تعامل با یکدیگر می باشند. به عبارت دیگر آنها توانایی های مجزا از هم نمی باشند.در جریان رشد آدمی دو مغز در او پدید می آید، این دو مغز هم سان ، نیم کره های راست و چپ می باشند . اولین مغز یا مغز هیجانی در نیم کره راست است و در نتیجه در آغاز آن عمل می کند و سپس مغز دوم که در نیم کره چپ است ، فعال می شود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
مغز دوم مغز منطقی نام دارد و حاوی اطلاعاتی است که روش های استدلال ، مبانی رفتار درست،قواعد و قوانین فرهنگی را می آموزد.
مطلب فوق مشابه این نظریه است که ما بطور غریزی عمل می کنیم ، سپس سعی می کنیم برای نتایج و عواقب اعمال خود دلیل منطقی ارائه کنیم.تقریباً می توان اذعان داشت که ۹۰ درصد اعمال ما احساس و تنها ۱۰ درصد اعمال بر اساس تفکر و منطق است (عابدی ، مرادی ، ۱۳۸۴)
گلمن (۱۹۹۵) معتقد است در واقعیت امر ، دو ذهن فعال داریم که یکی فکر می کند و دیگری احساس می کند. این دو راه اساساً متفاوت در کنش متفاوت ، حیات روانی ما را می سازند.
ذهن خردگرا همان فهم است که ما به آن آگاهیم اما در کنار آن نظام دیگری برای دانستن وجود دارد که نظامی تکانشی یا ذهن هیجانی است.
این دو ذهن ، خردگرا و هیجانی در اکثر موارد بسیار هماهنگ عمل می کنند.ذهن خردگرا و هیجانی نیروهای مستقل و در عین حال در هم تنیده ای هستند که هر یک نتیجه فعالیت متمایز بخش خاص خود در مغز می باشند.
بسیاری از مواقع یا شاید اکثر مواقع ، این دو ذهن هماهنگی فوق العاده ای با هم دارند ، احساس لازمه فکر و فکر لازمه احساس است.زمانی که هیجانها به غلیان درآیند ، این تعادل به هم می خورد . در این موارد ذهن هیجانی در مکان برتر قرار می گیرد و بر ذهن خردگرا مسلط می شود .
ژوزف لیداکس[۳۱] در دانشگاه نیویورک حلقه هایی را در مغز تشخیص داد که باعث می شوند تا عواطف قبل از این که عقل ، شانس دخالت پیدا کنند ، دستورات خود را صادر کنند (کاشانی ، ۱۳۸۲: ۵۴)
کارسو[۳۲] معتقد است ، هوش هیجانی ضد هوش شناختی نیست . به عبارتی نشانه برتری احساس بر عقل نمی باشد بلکه هوش هیجانی ، نقطه تلاقی احساس و عقل است (آقایار ، شریفی درآمدی، ۱۳۸۵ :۷۸)
جک بلوک[۳۳] روان شناس دانشگاه کالیفرنیا در دانشگاه برکلی با بهره گرفتن از معیاری که کاملاً شبیه هوش بهر و شامل قابلیتهای اساسی عاطفی و اجتماعی است به مقایسه دو گروه افراد دارای بهره هوشی بالا و گروه دارای قابلیتهای عاطفی بالا پرداخته و تفاوتهای آنها را مورد بررسی قرار داده است(پارسا ، ۱۳۸۰ : ۳۶)
فردی که از نظر بهره هوشی در سطح بالایی بوده و فاقد هوشیاری هیجانی است ، تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خردمند است که در قلمرو ذهن ، چیره دست ولی در دنیای شخصی خود ضعیف است.
افرادی که از هوش هیجانی قوی برخوردارند ، از نظر اجتماعی متعادل ، شاد و سرزنده بوده و هیچ گرایشی به ترس یا نگرانی ندارند ، احساسات خود را بطور مستقیم بیان و از تفکر مثبتی نسبت به خود برخوردارند (خائف الهی ، دوستار ، ۱۳۸۲)
بر اساس مطالعات گلمن(۱۹۹۵) در بهترین شرایط ، همبستگی بین هوش عمومی و برخی ابعاد هوش هیجانی اندک است.وقتی افراد دارای هوش عمومی بالا در زندگی موفقیت چندانی کسب نمی کنند ، افراد دارای هوش متوسط بطور شگفت انگیزی پیشرفت می کنند که احتمالاً می توان این امر را به هوش هیجانی بالای آنها نسبت داد(گلمن ، ۱۹۹۵)
بار-آن [۳۴](۲۰۰۰) در پی یافتن پاسخی برای این سوال که چرا برخی افراد نسبت به برخی دیگر در ابعاد مختلف زندگی موفق ترند ؟ به تحقیقات بسیاری دست زده است .
پاسخ به این سوال ، مستلزم مرور کامل عواملی است که تصور می شود ، موفقیت کامل را رقم می زنند و سلامت هیجانی را موجب می شوند.
بار- آن دریافت که تنها کلید موفقیت و تنها عامل پیش بینی کننده موفقیت این افراد ، هوش عمومی نیست بلکه هوش هیجانی نیز در این امر دخیل است.
همبستگی بین هوش هیجانی و هوش عمومی ، بر حسب ابزار مورد استفاده از درجات متفاوتی برخوردار است.بین هوش هیجانی و ابعاد مختلف هوش عمومی با توجه به این که کدام بعد از هوش عمومی مورد توجه قرار گیرد ، درجات متفاوتی از همبستگی وجود دارد.
نظریه پردازان هوش هیجانی معتقدند ، هوش شناختی به ما می گوید چه کاری را می توانیم انجام دهیم در حالی که هوش هیجانی به ما می گوید چه کاری را باید انجام دهی
م.
هوش شناختی شامل تواناییهایی برای یادآوری ، تفکر منطقی و انتزاع است درحالیکه هوش هیجانی به نحوه استفاده از هوش شناختی در جهت موفقیت در زندگی مرتبط است.
۲-۱-۱۹-تعریف هوش هیجانی
صاحبنظران در طول تاریخ تکوین مفهوم هوش هیجانی ، تعاریف مختلفی از آن ارائه نموده اند.
مایر و سالووی ، هوش هیجانی را توانایی ارزیابی ، بیان و تنظیم هیجانات خود و دیگران و استفاده کارآمد از آن می دانند (خائف الهی ، دوستار ، ۱۳۸۲)
نلی[۳۵] (۱۹۹۱) هوش هیجانی را توانایی های غیر شناختی و شایستگیهای روانی تعریف می کند که توانایی فرد را در مواجهه با مسایل و فشارهای محیطی ، تحت تاثیر قرار می دهد (وثوقی کیا، ۱۳۸۳)
مارتینز[۳۶] (۱۹۹۷) هوش هیجانی را مجموعه ای از مهارتهای غیر شناختی ، توانایی ها و ظرفیتها می داند که ظرفیت فرد را در مقابل مطالبات و فشارهای بیرونی مقاوم می سازد .
طبق نظر مک گاروی[۳۷] (۱۹۹۷) هوش هیجانی مشتمل بر توانایی پیگیری و با انگیزه بودن ، توانایی کنترل تکانه ها ، توانایی کنترل هیجانات ، توانایی همدلی و عطوفت کردن است .
گلمن (۱۹۹۸) معتقد است : هوش هیجانی ظرفیت انسان را در شناخت احساسات خود و دیگران تعیین و کمک می کند تا در خود ایجاد انگیزش کرده و هیجانات خود را کنترل و روابط خود با دیگران را بر این اساس ، پی ریزی کنیم.همچنین گلمن ، هوش هیجانی را مهارتی می پندارد که دارنده آن می تواند از طریق خودآگاهی ، روحیات خود را کنترل و از طریق همدلی ، تاثیر آنها را درک و از طریق مدیریت روابط ، به شیوه ای رفتار کند که روحیه خود و دیگران را بالا ببرد(خائف الهی ، دوستار ، ۱۳۸۲)وزینگر[۳۸] (۲۰۰۰) هوش هیجانی را هوش بکارگیری هیجان در جهت هدایت رفتار ، افکار ، ارتباط موثر با دیگران ، استفاده از زمان و چگونگی انجام دادن کار برای ارتقا نتایج تعریف کرده است.
بر اساس مجموع تعاریف فوق می توان هوش هیجانی را توانایی تشخیص ، فهم ، تمیز ، اولویت بندی ، کنترل و مدیریت هیجانات در تعاملات فردی ، گروهی و سازمانی به منظور کمک به یکدیگر و نیل به اهداف فردی ، گروهی و سازمانی تعریف نمود.
۲-۱-۲۰-سیر تکوین و تاریخچه هوش هیجانی
اولین نظریه پردازیهای هوش هیجانی به سال ۱۹۴۰ توسط وکسلر[۳۹] ، دال [۴۰] و مازلو [۴۱] مربوط می شود.
وکسلر بیان می کند : عواملی غیر از هوش منطقی ، می توانند باعث افزایش اثربخشی گردند (چرنیس، ۲۰۰۱)
روان شناسان معمولاً انواع هوش را شناسایی و در سه گروه اصلی طبقه بندی کرده اند:
۱)هوش انتزاعی : (Abstract Intelligence)
توانایی ادراک و بکارگیری ماهرانه نمادهای ریاضی و کلامی.
۲)هوش عینی : (Concrete Intelligence)
توانایی ادراک و برخورد ماهرانه با موضوعات.
۳)هوش اجتماعی : (Social Intelligence)
توانایی ادراک و ارتباط با مردم (جانسون و ایندویک[۴۲] ، ۱۹۹۹)
برخی صاحبنظران معتقدند : پیشینه هوش هیجانی را می توان در ایده ها و نظرات وکسلر(۱۹۴۳) به هنگام تبیین جنبه های غیر شناختی هوش عمومی ، جستجو کرد(حبیب پور ، ۱۳۸۳)
وکسلر در گزارش سال ۱۹۴۳ خود درباره هوش می نویسد:
((کوشیده ام ، نشان دهم که علاوه بر عوامل هوشی ، عوامل غیر هوشی ویژه ای نیز وجود دارند که می توانند رفتار هوشمندانه را مشخص کنند . نمی توانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم مگر این که آزمونها و معیارهایی برای سنجش عوامل غیر هوشی در بر داشته باشد)).
وی در صدد بود تا جنبه های غیر شناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد.
تلاش او در این زمینه را می توان در استفاده وی از کاربرد خرده آزمونهای تنظیم تصاویر ، درک و فهم که دو بخش عمده آزمون وی را تشکیل می دهد ، دریافت.
در این ارتباط در سنجش خرده آزمون درک و فهم (( سازگاری اجتماعی )) و در بخش تنظیم تصاویر ، شناخت و تمیز (( موقعیتهای اجتماعی )) مورد بررسی قرار می گیرند.
پژوهشهای انجام شده توسط سیپس و دیگران (۱۹۸۷) نیز نشان می دهد که بین درک و فهم تصاویر و شاخصهای هوش اجتماعی پرسشنامه شخصیت کالیفرنیا ، همبستگی معنی داری وجود دارد (تیر گری ، ۱۳۸۳)
[دوشنبه 1400-09-15] [ 08:00:00 ب.ظ ]
|