پایان نامه درباره :پیوند اسطوره و نجوم ... |
البته تاریخی سنتی که برای تعیین زمان زرتشت آمد، درست و محل اعتبار نمی تواند باشد، چون در زمان ساسانیان بارها بر اساس احتساب هزاره ها و سرآمدن عمر جهان و ظهور سوشیانت، در تاریخ عصر زرتشت دست برده و آن را عقب و جلو برده اند. اشاره به این که در سه سد سال پس از دین، جهان بیاشوبد و در شاهی ایران خلل افتد، اشارات است به حمله ی اسکندر به ایران. حمله اسکندر به ایران و کشته شدن داریوش سوم به سال ۳۳۰ پیش از میلاد بوده است. اما اغلب تاریخ نویسان به جای سال ۳۳۰، مبداء تاریخ سلوکی را منظور می کنند، یعنی ۳۱۲ پیش از میلاد.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
به نظر می رسد محاسبه ای که زات اِسپَرَم بدان اشاره کرده است، بر اثر به حساب نیاوردن یک چهارم روز اضافی در سال شمسی ثابت است. زرتشت به خور روز، یعنی یازدهمین روز اردیبهشت در گذشته. بایستی ٩۶٠ سال گذشته باشد تا با حساب ۶.٩۶٠، یعنی احتساب ٩۶٠ کبیسه ی شش ساعته، هشت ماه گذشته و تاریخ مرگ به یازدهم دی ماه منتقل شده باشد.٩۶٠ سال که در شش ساعت ضرب شود ۵٧۶٠ ساعت و ٢۴٠ روز، یعنی هشت ماه به دست می آید. به همین جهت پس از ٩۶٠ سال که کبیسه منظور نشده، تاریخ مرگ به یازدهم دی ماه انتقال یافته و ثابت مانده است. اما حالیه در روز پنجم دی ماه (سپندارمذ روز ) درگذشت زرتشت در گاهشماری دینی محسوب می شود. این شش روز اختلاف از جهت آن است که در گاه شماری جدید و تعیین سال مکبوس و شمسی ثابت، پنج روز اندرگاه و اضافی را در شش ماه اول سال سرشکن کرده و نیمی از سال را هر ماه سی و یک روز به حساب آورده و ماه آخر بیست و نه روز و در هر چهار سال سی روز. به همین جهت شش روز اضافی نیمه ی اول سال از یازدهم دی ماه کسر شده و درگذشت به پنجم آمده است. چنانکه درباره ی جشن مهرگان نیز زرتشتیات چنین کرده و روز دهم مهر به جای شانزدهم جشن می گیرند و همین مسئله، موجب بسیاری مشکلات میان پارسیان هند و رویدادهای تاسف انگیز و اندوهباری شد که دامنه ی اختلاف هنوز ادامه دارد و عدهای پیرو تقویم عرفی و قدیم، یعنی نگرفتن کبیسه اند و عدهای پیرو سال ثابت و کبیسه دار شمسی و این امر در ایران میان زرتشتیان، به ویژه در یزد نیز بسیار موجب عدم هماهنگی در اجرای مراسم و عبادات دینی می شود به گونه ای که گاه هر فرد و خانواده ای، در مثل دو بار نوروز و یا مهرگان برگزار میکنند و یا بسیاری مراسم و آیین ها که بنابر تقویم دینی قدیم و جدید به مرحلهی عمل می رسد.
ب)چگونگی کبیسه از گفته ی بیرونی
از مطالب ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه عن القرون الخالیه تالیف به سال ۳۹۱ ه.ق، یعنی اواخر سده ی چهارم، در این باب نقل می شود: ایرانیان در ایام دولت خود، سال شمسی را برگزیده بودند و سال را سیصد و شست و پنج روز قرار داده بودند و کسور را حذف می نمودند تا این که از چهار یکها در ۱۲۰ سال یک ماه و از پنج یک ساعات یک روز درست شود و در هر ۱۱۶ سال به یک ماه تمام می افزودند و اهل خوارزم و سغد و آنهایی که پیرو کیش پارسیان و در تحت فرمان و طاعت آنها بودند و در ایام دولتشان خود را به آنان منسوب می کردند، مانند ایرانیان عمل می کردند. اما ملوک پیشدادی سال را سیصد و شست روز می گرفتند و هر ماه را سی روز بدون کم و کسر و در سر هر شش سال یک ماه کبیسه میکردند و آن را کبیسه می نامیدند و در ۱۲۰ سال دو ماه کبیسه می کردند، یکی به سبب آن پنج روز و دوم به سبب چهار یک روزها و چنین سال را بزرگ می داشتند و سال فرخنده می نامیدند و در این سال به عبادات و مصالح ملک می پرداختند.
اشاره ی ابوریحان درباره ی اینکه در ربع اول سده ی پنجم میلادی کبیسه ی بیشتر از حد معمول در زمان یزگرد اول انجام شد و از آن پس کبیسه ای دیگر گرفته نشد، جای تأمل دارد. اما در هر حال جایی از تاریخ سال عرفی در پایان آبان ماه ثابت مانده و دیگر کبیسه ای انجام نشده. به همین جهت همه ی مراسم آغاز بهار و آغاز سال شمسی یا سال مذهبی و ثابت یا سال بهیزکی و مقدس، به آغاز آذر ماه منتقل شد، مانند آب پاشی که در نوروز مرسوم بود، اما در اول آذر ماه عرفی انجام می شد و آن را روز صب الماء گفتند و همچنین روز اول آذر را بهار جشن می نامیدند که مراسم نوروزی به قول بیرونی، کوسه برنشین در چنین روزی انجام می شد. به موجب کتاب دینکر، کبیسه گرفتن کمتر از یک ماه جایز نیست،یعنی هر سدوبیست سال یک بار، همچنین زیاده از پنج ماه نیز روا نمی باشد، یعنی پس از پنج دوره ی سدوبیست ساله که شش سد سال می شود. بی گمان این تجویز بر اساس علت و امری باید شده باشد. شاید بتوان گفت چون پس از هخامنشیان، در دوران سلوکی و اشکانی کبیسه اجرا نمی شده و یا در جای خود به عمل نمی آمده است، چنین اجازه ای داده شده که تا پنج ماه عقب افتادگی را یکجا می شود جبران کرد.
ج)هنگام برگزاری اولین و آخرین کبیسه
می دانیم که اندرگاه یا پنجه، یعنی پنج روز اضافی از ۳۶۰ روز، در واپسین سال های شاهنشاهی ساسانی و قرون اولیه اسلامی، در پایان آبان ماه بوده است و چون دیگر کبیسه ای اجرا نشد، در همان جا ثابت ماند و آذر ماه یا ماه نهم آغاز حمل و فروردین بود. اما این ثبوت از چه هنگامی روی داد و آخرین کبیسه چه هنگام و در زمان کدام شاه ساسانی انجام گرفت. هر گاه تاریخ آخرین کبیسه را بیابیم، ۹۶۰ سال از آن تاریخ به پس بازگشته و تاریخ دقیق نخستین کبیسه را خواهیم یافت. چون تا آبان هشت ماه و هشت ۱۲۰ سال، ۹۶۰ سال میشود. البته این حساب نیز در صورتی است که به طور مرتب و بدون اشتباه کبیسه ها در رأس هر ۱۲۰ سالی انجام شده باشد و هر دور همین ۱۲۰ سال باشد نه به چند روایت دیگر ۱۱۶ سال.
د)نقل خیام در نوروز نامه درباره ی اجرای کبیسه های کهن
خیام در نوروزنامه پس از شرحی درباره ی نوروز نامه، از اینکه کبیسه ی درست در زمان شاهان پس از کیومرث رعایت نشد،اشاره ای به این مسئله کرده است: (… پس از کیومرث این مدت را – طول کامل سال شمسی- بدینگونه به دوازده بخش کرد و ابتدای تاریخ پدید کرد و پس از آن چهل سال بزیست. چون از دنیا برفت، هوشنگ به جای او نشست و نهصد و هفتاد و سه سال پادشاهی راند و دیوان را قهر کرد و آهنگری و درودگری و بافندگی پیشه آورد و انگبین از زنبور و ابریشم از پیله بیرون آورد و جهان به خرمی بگذاشت و به نام نیک از جهان بیرون شد و از پس او تهمورث بنشست و سی سال پادشاهی کرد. از پس او پادشاهی به برادرش جمشید رسید و از این تاریخ هزار و چهل سال گذشته بود و آفتاب اول روز به فروردین تحویل کرد و به برج نهم آمد ( کبیسه ناقص ). چون از ملک جمشید چهارسد و بیست و یک سال بگذشت این دور تمام شده بود و آفتاب فروردین خویش، به اول حمل باز آمد ( به تقریب ۴۲۱+۱۰۴۰ یک دور کبیسه ی یک چهارم روز که در گردش بود و نوروز به آغاز حمل برگشت) و جهان بر وی راست گشت… ( و بسیار کارها و اصلاحات نیکو در طول پادشاهی به انجام رسانید ) پس درین روزی که یاد کردیم جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود که هر سال چون فروردین نو شود، آن روز جشن کنند و آن روز، نو دانند، تا آنگاه که دور بزرگ باشد که نوروز حقیقت بود. چون سدو شست سال از ملک آفریدون گذشت، دور دوم از تاریخ کیومرث تمام شد… و مهرگان هم او نهاد و همان روز که ضحاک را بگرفته و ملک بر روی راست گشت، جشن سده بنهاد و مردمان که از جور و ستم ضحاک برسته بودند پسندیدند و از جهت فال نیک آن روز را جشن کردندی و هر سال تا امروز آیین پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به جای می آرند. چون آفتاب به فروردین خویش رسید، آن روز آفریدون به نو جشن کرد و از همه ی جهان مردم گردآورد که بعد از او بودند تا به روزگار گشتاسب. چون از روزگار گشتاسب سی سال بگذشت، زرتشت بیرون آمد و دین گبری آورد… و از گاه جشن آفریدون تا این وقت نهصد و چهل سال گذشته بود و آفتاب نوبت خویش به عقرب آورد. گشتاسب بفرمود تا کبیسه کردند و فروردین آن روز به اول سرطان گرفت و جشن کرد و گفت این روز را نگاه دارید و نوروز کنید که سرطان طالع عمل است و مر دهقانان و کشاورزان را بدین وقت حق بیت المال دادن آسان بود و بفرمود که هر صد و بیست سال کبیسه کنند تا سال ها بر جای خویش بماند و مردمان اوقات خویش را به سرما و گرما بدانند.
پس آن آیین تا به روزگار اسکندر رومی که او را ذوالقرنین خوانند بماند و تا آن مدت کبیسه نکرده بودند و مردمان هم بر آن می رفتند تا به روزگار اردشیر پاپکان که او کبیسه کرد و جشن بزرگ داشت و عهدنامه بنوشت و آن روز را (نوروز) بخواند و هم بر این آیین می رفتند تا به روزگار نوشین روان عادل. چون ایوان مداین تمام گشت نوروز کرد و رسم جشن به جا آورد چنان که آیین ایشان بود،اما کبیسه نکرد و گفت تا این آیین به جا ماند تا به سر دور که آفتاب به اول سرطان آید (تیرماه) تا آن اشارات که کیومرث و جمشید کردند از میان برخیزد. این بگفت و دیگر کبیسه نکرد تا به روزگار مأمون خلیفه.
ه)استنباط بیرونی دربارهی اجرای آخرین کبیسه
به هر حال، هر گاه مطابق گفته ی بیرونی، آخرین کبیسه را در زمان پادشاهی یزگرد اول بدانیم و هر دور کبیسه را نیز ۱۲۰ سال به حساب آوریم نه ۱۱۶ سال که این دانشمند اشاره می کند هر دور را ۱۲۰ یا ۱۱۶ سال می گرفتند و همچنین این کبیسه را دو بار یک جا نیز محسوب نکرده و یک بار شمار کنیم و بنابر عللی کبیسه و اجرای آن را در سال دوم سلطنت یزگرد اول، یعنی ۴۰۱ مسیحی بدانیم، در صورتی که عمل کبیسه ی یزگرد را یک دور بدانیم، خمسه در زمان وی به آخر مهر ماه آمده و اعتدال ربیعی یا اول حمل مصادف با اول آبان شده است. اما هر گاه دو کبیسه یک جا انجام شده باشد و دور هشتم کبیسه نیز گرفته شده باشد، خمسه به آخر آبان ماه در آمده و اول حمل مصادف با اول آذر بوده است. پس کبیسه ی نهم باید در زمان قباد اول ۵٠١- ۵٣١ انجام شده باشد که نشد و همچنین کبیسه ی دهم در زمان یزگرد سوم لازم بود اجرا شود. هر گاه چنین حساب کنیم،در زمان بیرونی، سال ٣٧۵ یزگردی مطابق با ٣٩۶ هجری اول فروردین در آغاز فروردین قرار می گرفته است.
بیرونی خود در کتاب قانون مسعودی گوید: خمسه ی مسترقه در آخر آبان بماند و اینک در روزگار دیلمیان در فارس به آخر اسفندارمذ ماه برده شد بدون آنکه چهار ماه کبیسه را اجرا کنند. اما این امر جز میان خودشان اجرا نشد، چون زرتشتیان خراسان آنرا قبول نکردند و این مسأله نشان می دهد که ریشهی اختلاف در گاه شماری بسیار ریشه دار و قدیم است و از همان گاه دیگر عمل کبیسه انجام نگرفت. تازه دوره ی ١٢٠ ساله برای یک ماه نیز حساب نجومی درستی نمی باشد،چون برای یک کبیسه ی یک ماهه، ١٢۴ سال لازم بوده است.(قانون مسعودی،١٣۶٢ص١١۴)
۴-٧-٣.گاه شماری اوستایی
همانگونه که به موجب مدارک تاریخی، سال در ایران چندین شکل بوده و مبنای محاسبه ی گاه شماری موجب تغییر آن می شد، به موجب اوستا و منابع پهلوی، فصل یا فصول نیز همیشه تابع تغییراتی بوده است. به موجب وندیداد، بر مبنای سکونت آریاها در مناطقی ویژه و سردسیر، که آغاز تاریخ این قوم است تا آنجا که بدان دسترسی داریم، سال به دو فصل زمستان و تابستان تقسیم می شد. زمستان ده ماه و تابستان دو ماه. در جایی دیگر که معلوم می شود ایرانیان مهاجرت کرده اند، باز هم سال دو فصل، هفت ماه تابستان و پنج ماه زمستان بخش شده، اما در کتاب بندهشن به چهار فصل کنونی است که صریحا اشاره می شود. اما این تقسیم از خود اوستا نیز مشروحا برمی آید. چهار فصل بر مبنای گردش سال و تغییرات و دیگرگونی در هواست. اما به موجب اوستا، نوعی دیگر از تقسیم سال به فصول شده است که بر مبنای محاسبه ی اقوامی است که در مرحله ی کشارورزی و بیشتر دامداری و کشاورزی بوده اند. در این مبنای محاسبه، سال به شش فصل یا گاهنبار تقسیم می شود که بر اساس آن بیرون آوردن دام ها از آغل ها و تعلیف آنان، جفت گیری و زایمان و به آغل بازگرداندن و یا شخم زمین، بذرپاشی و درو محصولات و انبار کردن آذوقه است. اما بعدها به تدریج این شش فصل قدیم جوامع (کشاورز – دامدار) به گونه ی سنت ها و آیین های اجتماعی – دینی درآمد و فصول چهارگانه جایگزین آن گردید. شاید مبنای محاسبات و اشاراتی در تاریخ و بقایایی از رسوم بازماندهی امروزی که آغاز سال گاه از آغاز دی یعنی اول زمستان که مصادف با گاهنباری دیگر است به تقریب و مواردی دیگر از اینگونه، خاطره ای دور از فصول قدیم شش گانه ی گاهنبارها باشد.
الف)فصل و سال، گاهنبارها، شادی و جشن
به موجب وندیداد[۳]= وی – دئو – دات[۴] فرگرد نخست، بندهای دو و سه:
« بهترین کشوری که من، اهورامزدا آفریدم ایرانویج[۵] (سرزمین آریاها) می باشد که دارای هوایی خوب و با صفا بود. اما اهریمن مرگ آفرین، بر ضد آن مارهای بزرگ و سرمای طاقت فرسا پدید آورد. در آنجا ده ماه سرما و زمستان و دو ماه تابستان است. در آن ده ماه آب سرد است، زمین سرد است، برای گیاه و رویش، سرما دشواریهای فراوان به بار می آورد.» شاید این نخستین آگاهی باشد درباره ی سال و تقسیم فصلی که با پژوهش قول دوهارله[۶] مربوط می شود به دورانی که هند و اروپایی ها در سرزمین اصلی شان پیش از مهاجرت زندگی می کردند.
زمستان در اوستایی زیمه[۷] و در پهلوی دمستان شده است که اینک زمستان می گوییم. چنانکه تابستان را همه٢ و در پهلوی هامین گفته اند. اما به موجب روایتی دیگر، تفسیر پهلوی از بند چهارم فرگرد نخست وندیداد، هفت ماه تابستان است و پنج ماه زمستان. در بند هفتم از فصل بیست و پنجم بندهشن نیز آمده است که هرمزد روز اول در فروردین ماه تا انیران روز ( روز سی ام ) در مهرماه، هفت ماه تمام تابستان است و از هرمزد روز از ماه آبان تا انیران روز از ماه اسفند و پنج روز اندرگاه، پنج ماه زمستان است. دوهارله مترجم و اوستاشناس مشهور، عقیده دارد که این یک تقسیم سال است که کاملا ایرانی و میان زرتشتیان جاری و رایج بوده است. تابستان بزرگ و زمستان بزرگ، این دو تقسیم سال بوده. اما به موجب بندهشن، بند بیستم از فصل بیستوپنج، اشاره به چهار فصل مشهور نیز شده است ( هامین ) مهر و آبان و آذر پاییز است ( پاتیژ ). دی، بهمن و اسفند زمستان است. در دو فصل بزرگ، بی گمان بهار از مضافات تابستان و پاییز از مضافات زمستان به شمار می رفته است.)رضی،١٣٨٠.ص٧٨) بنا بر تفسیرهایی که از جشن سده شده است،مشهورترین آنکه در وجه تسمیه ی سده گویند هنگامی است که سد روز از زمستان گذشته باشد. زمستان بزرگ یا فصل پنج ماهه ی سال که بدان اشاره شد،از اول آبان ماه شروع می شد. سه ماه آبان، آذر و دی و ده روز از بهمن که درست سد روز می شود. هر گاه این وجه تسمیه مورد اعتبار باشد،جشن سده ربوط به زمانی است که پنجه یا اندرگاه به پایان آبان ماه نیفتاده بوده است و مربوط به پیش از زمان یزگرد اول ( پیش از ۳۹۹ مسیحی ) می باشد که البته هر چند مدارک مکتوب در دست نیست، اما در قدمت آن نیز نمی توان گمان خطا برد.(همان.ص٧٨)
اما تقسیم سال به چهار فصل نیز فقط مربوط به دوران متأخر زرتشتی نیست، چه در خود اوستا و همچنین در سنسکریت، اسماء و کلمات درباره ی فصول وجود دارد. در اوستا واژه ی ونهری[۸] به مفهوم بهار و در سنسکریت وَسَرا یا وَسَنتا و در فرس قدیم و عهد هخامنشی واهَرَ بوده است. کلمه سَزِدَ[۹]در اوستا که به معنی سال آورده اند و به معنی سرد نیز می باشد، شاید به معنی پاییز نیز مصداقی داشته باشد. در اوستا مواردی جهت اشاره به فصل های چهارگانه ی سال وجود دارد. در مثل اولین گاهنبار موسوم به مَیئذیوئی زَرِمَیَه باید اشاره ای به میانه ی فصل بهار باشد. این گاهنبار در روز چهل و پنجم از آغاز بهار برگزار می شده، یعنی میانه ی فصل بهار و کلمه ی مَیئذیو یا به معنی بهار است و یا صفتی از برای این فصل بوده است. چنانکه گذشت به موجب اوستا واژه ی همه نیز به معنی تابستان آمده و در پهلوی پاتیژ که به پازند پادیز و به فارسی جدید پاییز شده است.(رضی،١٣٨٠.ص٧٩)
با توجه به گاهنبار ها،می شود دریافت که سال در این هنگام، یعنی وقتی که گاهنبارها مورد عمل و توجه بوده، با تیرماه، یا آغاز تابستان و انقلاب صیفی شروع می شده است. مسعودی نیز در کتاب التنبیه و الشراف میگوید اول سال ایرانیان مقارن با تابستان و مهرگان در اول فصل زمستان بوده است. البته باید در نظر داشت که شاید نظر مسعودی معطوف است به این مورد که ایرانیان سال را به دو بخش عمده تقسیم می کردند. تابستان بزرگ که هفت ماه بود از اول فروردین تا پایان مهر و زمستان بزرگ که پنج ماه بود از آبان تا پایان اسفند و پنج روز اندرگاه. با این حساب مسعودی شاید نظر به چنین تقسیمی داشته هر چند که بعید است، چون بیرونی صریح و آشکار می گوید سال با فروردین و آغاز انقلاب صیفی شروع میشد.
مسعودی، در ذکر گروهی از ملوکالطوایف(=اشکانیان)مینویسد:« اشکانیان زمستان را در عراق به سر میبرند و تابستان را در شیز آذربایجان اقامت میگرفتند.و در آنجا تاکنون آثاری شگفت از بنا و تصویر با رنگهای جالب از صورت افلاک و نجوم و جهان از خشکی و دریا و آبادی و معدن و ویرانه و گیاه و حیوان و عجایب دیگر بهجاست.(التنبیه و الاِشراف،ص٨٩)
در نوروزنامه منسوب به خیام آمده که زرتشت در سال سی ام از پادشاهی گشتاسپ دین آورد که ماه فروردین بود و آفتاب در اول سرطان ( ماه تیر ) قرار داشت. پس آنرا سال قرار داد و جشن فرمود. جاحظ در کتاب التاج نیز می گوید، نوروز و مهرگان دو فصل هستند، مهرگان آغاز سرما و زمستان است و نوروز آغاز گرما، هر گاه فروردین آغاز تابستان بوده باشد، تیرماه آغاز پاییز شمرده می شده. مفهوم تیر به عنوان آغاز پاییز، در پاره ای از سروده های شاعران نمایانگر این امر است. عنصری گفته:
تا به نوروز اندرون باشد نشان نوبهار تا سپاه تیرماه آرد نشان مهرگان
و یا در این بیت:
اگر به تیر مه از کیش جامه باید تیر چرا برهنه شود بوستان چو آید تیر
فردوسی نیز ضمن سخن از پادشاهی هرمز گفته:
بهار و تموز و زمستان و تیر نیاسود هرگز یل شیرگیر
در هر حال نشان این بی ترتیبی آشکار نیست، چه که در بسیاری از موارد، مطابق معمول شاعران فروردین را آغاز بهار و مهر را آغاز پاییز شمرده اند.(رضی،١٣٨٠.ص٨۴)
ب)اسامی ماه ها در کتیبههای هخامنشی
در کتیبه های هخامنشی، ماه باغیادیش برابر است با تَشریتوم بابلی که ماه اول پاییز است و با مهر ماه جدید اوستایی مطابقت دارد. ماه دوم آدوکنیش برابر با آبان و ماه سوم آثرِیادَیَه برابری با ماه آذر داشته که از لحاظ ترکیب واژه نیز همسانی دارد. ماه چهارم اَنامَکَ نام داشته برابر با دی ماه. ماه پنجم مَرغزَنَه مطابق بهمن و ماه ششم وی یَخنَه همان اسفند می باشد. از ماه هفتم یا فروردین آگاهی نداریم که از نام ماه های یازدهم و دوازدهم یا امرداد و شهریور نیز ناآگاهیم و به ما نرسیده است. نام ماه هشتم ثوَرواهَرَ برابر با اردیبهشت و ماه نهم را ثایگرِچیش می خواندند که برابر با خرداد ماه بود. ماه اول تابستان یا فصل گرم را گَرمپَدَه می گفتند.(شارپ،١٣٨٨/١٣۴۶.داریوش_بیستون)
درباره ی گاهشماری هخامنشی که بی گمان از یک منشأ کهن آریایی بوده است آگاهی چندانی در دست نیست. نه شمار روزهای سال را دقیقا می دانیم و نه چگونگی کبیسه را و بسا مسایل دیگر. این گاه شماری تا اواخر دوران داریوش اول در ایران جنوبی و جنوب غربی رایج بوده است. سال ایرانی هنگامی ۳۶۰ روزه بوده است. سالی که نه ۳۵۴ روزه ی قمری و نه ۳۶۵ روزه ی شمسی عرفی یا ناقصه محسوب می گشته. ابوریحان بیرونی گوید: ملوک پیشدادی از پارسیان سال را ۳۶۰ روز می گرفتند و هر ماه را سی روز بدون کم و کسر و در سر هر شش سال یک ماه کبیسه می کردند و آن را سال کبیسه می نامیدند و در هر ۱۲۰ سال دو ماه کبیسه می کردند، یکی به سبب آن پنج روز و دوم به سبب چهار یک روزها و چنین سال را بزرگ می داشتند و سال فرخنده می نامیدند و در این سال به عبادات و مصالح ملک می پرداختند.(بیرونی،١٣۵٢.ص٢٧٩)
ج)گاه شماری اوستایی، سوابق
گاه شماری اوستایی بی گمان از دورترین ایام، با گاه شماری و تقویم اقوام هند و اروپایی و هندو ایرانی روابطی داشته است.
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1400-09-15] [ 09:21:00 ب.ظ ]
|