1. شورش ابوالفتح میرزا سالارالدوله

شورش ابوالفتح میرزا سالارالدوله از دیگر حوادث مهمی بود که امرای قراگوزلو در آن نقش مهمی بازی می­ کنند؛ شورش ابوالفتح میرزا سالارالدوله، شاهزاده مخالف مشروطه می­باشد.
ابوالفتح میرزا سالارالدوله (۱۲۹۸-۱۳۷۸ق)، پسر سوم مظفرالدین شاه قاجار، در سال ۱۲۹۸، در تبریز متولد شد. از همان جوانی فردی جاه طلب و حادثه­جو بود. او در سال ۱۳۱۶ق، به سمت حاکم کرمانشاه تعیین گردید، ولی به دلیل دست­اندازی به املاک مردم و تعدیات فراوان، از حکومت آنجا عزل شد(سلطانی، ۱۳۷۳: ۴۶۹). سپس فرمانروایی و ریاست قشون خوزستان، لرستان، بروجرد و بختیاری به او واگذار گردید؛ سالارالدوله برای به دست آوردن سلطنت پنج با تلاش کرد. مرتبه­ی اول در سال ۱۳۲۵ق، علیه محمدعلی شاه قیام نمود که شکست خورد. بار دوم در سال ۱۳۲۹ق، بود که تا سال ۱۳۳۱ق، ادامه پیدا کرد(عاقلی، ۱۳۷۲: ۱۸).

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در اوایل سال ۱۳۲۹ق، محمدعلی شاه و شعاع­السلطنه همراه با مقادیر زیادی اسلحه که از دولت روسیه خریداری شده بود با قوای خود وارد «گمیش تپه[۱۵]» شدند. البته این سه برادر، محمدعلی میرزا، شعاع­السلطنه و سالارالدوله در وین با یکدیگر دیدار کرده، قرار گذشته بودند که برای استرداد تاج و تخت به ایران حمله کنند. به همین منظور سالارالدوله در ربیع­الثانی ۱۳۲۹ق، وارد کردستان شد و به دلیل آشنایی با مردم کردستان به واسطه­ حکومت وی در سال ۱۳۲۳ق، در کردستان موجب شد که رؤسای ایلات و عشایر کلهر و گوران و سایر طوایف، با سرکرده­های خود، به حمایت و خدمتگزاری وی حاضر شوند. سالارالدوله پس از جمع­آوری سپاه، در نامه­ای خطاب به مردم کردستان نوشت:
«عازم کردستان هستم که دمار از مشروطه و مشروطه­طلب ایران در بیاورم و احترام علما و مشایخ و اهل اسلام را اعاده و تجدید نمایم و هرکس مشروطه­خواه است، بسزای عقیده­ی فاسد خود خواهد رسید»(مردوخ کردستانی، ۱۳۵۱: ۲۸۷).
در شعبان ۱۳۲۹ق، سالارالدوله از سنندج وارد کرمانشاه شد. در این زمان، مجلس، قانونی به تصویب رساند مبنی بر اینکه «کسانی که محمدعلی میرزا، شعاع­السلطنه و سالارالدوله را دستگیر یا اعدام نمایند، برای محمدعلی میرزا یک صدهزار تومان و برای سالارالدوله و شعاع­السلطنه هر کدام ۲۵ هزار تومان پاداش داده خواهد شد»(قطبی، ۱۳۷۰: ۵۰). این اقدام دولت موجب شد که سالاالدوله برجان خود بیمناک شده، کمتر در اردو میان سپاهیان حاضر گردد.
در ۳ شعبان ۱۳۲۹ق، سالارالدوله توسط یک کشیش کلدانی که در کردستان و همدان رئیس ارامنه بود، برای مأمورین خارجی همدان پیغام محبت­آمیز فرستاد و سعی در جذب و کسب حمایت آنان نمود. وی از کرمانشاه بسوی همدان حرکت کرد و قوای ۸۰۰ نفری او، به فرماندهی عباس خان چناری و اکبرخان معاون لشکر، با زدوخورد مختصری با امیر افخم قراگوزلو بدون خون­ریزی وارد شهر همدان شدند(سلطانی، ۱۳۷۳: ۵۶۲). در همدان، گروهی از سالارالدوله حمایت کرده و زمینه ­های ورود سپاهیان او را به شهر فراهم آوردند. امیر افخم قراگوزلو، قبل از نبرد با سپاهیان سالارالدوله با شیخ محمد مردوخ کردستانی که در واقع نماینده سالارالدوله بود، در باغی بیرون از شهر ملاقات و نسبت به سالارالدوله ابراز وفاداری نمود(مردوخ کردستانی، ۱۳۵۱: ۲۸۷).
سپس در مقابل سپاهیان وی نه تنها مقاومتی از خود نشان نداد، بلکه به بهانه زیارت عتبات، همراه دو پسرش غلامرضا احتشام­الدوله و غلامعلی حسام­الملک، عازم عراق و سپس استانبول می­شوند. البته او قبل از ترک همدان به رعایای خود در ۲۶ روستا که بین همدان و قزوین بود، حکم نمود که هر کدام معادل ۱۰ هزار پوند، تقریباً ۱۶۶۶ کیلوگرم آرد تهیه کنند و در یکی از قراء بزرگ سردرود جمع و انبار نمایند(اذکایی، بی­تا: ۳۲۶). عبدالله خان امیرنظام، دیگر فوج­دار قراگوزلوها، به طور محرمانه با سالارالدوله کاغذ پرانی داشت. به همین منظور در عصر۱۷ شعبان ۱۳۲۹ق، اردو را از مصلا خارج کرد و در بیرون شهر چادر زد. سپس تمام سواران خود را در بین دهات تقسیم نمود و مخارج آنان را بر دوش رعیت بینوا نهاد(سالور، ۱۳۷۷: ۳۴۹۴).
از طرف دیگر، بهارالسلطنه، گزارشی را در تاریخ ۲۷ رجب ۱۳۲۹ به شرح زیر نوشت:
«رؤسای افواج همدان و کردستان و…، از جمله آصف دیوان، آقا حبیب تاجر و… در کرمانشاهان و همدان و گروس و غیره هم دسته دسته دارند برای او (سالارالدوله) کار می­ کنند. شریعت­مدار، وکیل­الملک، معتمد ناظم­الایاله پسر مشیر دیوان، اعتضاد دیوان کارگزار را مأمور همدان نمود، برای اعاده­ی مهاجرین کردستانی و شوراندن و اغوای همدانی. بعد از ورود آن­ها، اهالی و رجاله­ی همدانی هم تا حالا دو مرتبه به تلگراف­خانه همدان ریختند و تلگراف به سالارالدوله نموده، او را دعوت به آمدن نمودند»(آذری،۱۳۷۸: ۱۸۷-۱۸۸).
سه شنبه ۶ شعبان ۱۳۲۹ق، اهال شهر، در تلگرافی به سالارالدوله اعلام اطاعت و حمایت کردند. سپس روز جمعه ۱۶ شعبان، جناب میرزا عبدالوهاب، آقا رضا، آقامحمد قاضی و حاجی ابوالحسن، از طرف خوانین و اهالی همدان رهسپار کرمانشاه شدند تا ضمن ملاقات با سالارالدوله، حمایت خود را از وی اعلام نمایند(فریدالملک، ۱۳۵۴: ۳۷۷).
سالارالدوله دعوت­هایی مبنی بر به رسمیت شناختن سلطنت خود به این مرجع و آن مرجع می­فرستاد. یکی از کسانی که این دعوت­نامه برایش ارسال شده بود، شیخ محمدباقر بهاری بود. سالارالدوله در تلگراف خود به شیخ خاطر نشان کرده بود که از طرف ما برای به دست گرفتن امور سلطنت اقدام به عمل آمده است. «از آنجایی که شما را پدر روحانی خود می­دانیم، انتظار داریم که در تشیید مبانی قدرت ما نهایت کوشش را مبذول دارید»، شیخ محمدباقر وقتی چشمش به مضمون تلگراف افتاد، بی اختیار دچار شگفتی و حیرت شده و جواب تندی برای سالارالدوله فرستاد(نجمی، ۱۳۳۷: ۴۲). تلگراف تند شیخ محمدباقر تأثر عمیقی در روحیه­ی سالار برجای گذاشت؛ به­ طوری که وقتی از کرمانشاه به سمت همدان دستجات مسلح خود را پیش می­راند، جرأت نکرد که مستقیم وارد این شهر شود. از طرف دیگر؛ شیخ مردم را از مَدد رسانی به سالارالدوله منع کرد(برنا، بی­تا: ۶۴).
سرانجام سپاه سالار پس از زد وخورد مختصری شهر همدان را تصرف کردند. سپاهیان مذکور شهر را غارت کردند و انجمن ولایتی، نظمیه و دوایر دولتی را آتش زدند. مردم شهر از این اقدام به خشم آمدند و همراه با مریدان بهاری شیخ به سرکردگی برادرش حاج شیخ محمدرضا و صفدر بهاری، به مصلا هجوم بردند و از این کار ممانعت نموده سربازان را به باد کتک گرفتند(اذکایی، ۱۳۶۳: ۸).
سالارالدوله پس از تصرف همدان به محمدعلی میرزا نوشت:
«خاک پای مبارک اعلی­حضرت قوی شوکت اقدس شاهنشاهی محمدعلی شاه قاجار. بنده هم با ۲۵ هزار سوار عشایر جاف و کردستان و کلهر و سنجابی و پشت­کوه والی و افواج کردستان و کرمانشاه و گروس در کرمانشاه هستم. انتظار نظر علی­خان و قوای لرستان را دارم. همدان را هم تصرف نموده­ام و در همین دو سه روزه با خواست خداوندی و اقبال بی­زوال شاهنشاهی به جانب تهران حرکت خواهم نمود که درآنجا پای مبارک همایونی را به یک دنیا مسرت و شادمانی ببوسم»(مردوخ کردستانی، ۱۳۵۱: ۲۸۳).
محمدعلی میرزا در تلگرافی (۱۲ شعبان ۱۳۲۹ق) از سالارالدوله خواست که هر چه زودتر خود را به تهران برساند تا نقشه­ی آن­ها عملی گردد. سالارالدوله با چند هزار سوار عشایری و شانزده عراده توپ به منظور فتح تهران رهسپار ملایر شد. امیرافخم به مصاف او رفت، ولی با مختصر جنگی شکست خورد و فرار کرد. سالارالدوله در ۲۰ رمضان ۱۳۲۹ راه تهران را پیش گرفت. روز آخر رمضان به نزدیکی ساوه رسید و در محلی که از نظر سوق­الجیشی موقعیت مناسبی داشت، سنگر گرفت(ملک­زاده، ۱۳۷۱: ۱۴۳۶).
اول شوال ۱۳۲۹ق، اردوی دولتی، مرکب از ۲ هزار سوار بختیاری و مجاهد و ژاندارم، به ریاست یپرم و سردار محتشم، برای مقابله با سالارالدوله راه ساوه را پیش گرفتند. در تاریخ ۳ شوال، میان قشون دولتی و نیروهای سالارالدوله، که عباس­خان چناری پیش قراوال آنان بود؛ جنگ سختی در گرفت. قشون ۶ هزار نفری سالارالدوله شکست خورد و پانصد نفر کشته به جای گذاشت.
چنانچه قوای دولتی دست به تعاقب آن­ها می­زند، می­توانستند سالارالدوله و افراد او را دستگیر کنند. در این هنگام، برای دفع فتنه­ی سالارالدوله و ایجاد امنیت در منطقه­ای غرب کشور، عبدالحسین میرزا فرمانفرما از طرف صمصام­السلطنه به توصیه­ی احمدشاه و ناصرالملک به سمت والی غرب تعیین شد و با یک اردو که از پانصد نفر بختیاری و دویست نفر قزاق تشکیل می­شد، عازم مأموریت خود گردید. قبل از ورود قشون دولتی به همدان، سالارالدوله که در آنجا ملتجی شده بود، به طرف بروجرد فرار نمود و در ۲۳ ذیحجه وارد کرمانشاه شد. در آنجا او دوباره شروع به جمع­آوری ایالات و عشایر نمود و به هریک از آنان وعده و وعیدهایی داد؛ چنانچه حسن پاشاخان کلیایی را به حکومت همدان منصوب نمود تا شاید بتواند دوباره همدان را به چنگ آورد(اذکایی، بی تا: ۳۸۹).
عبدالحسین­ میرزا فرمانفرما پس از ورود به همدان به سمت کردستان پیش­رفت؛ ولی در روستای شورجه به پیش قراولان سپاه سالارالدوله به فرماندهی مجلل­السلطان، عباس ­خان چناری و عبدالباقی خان چهاردولی برخورد. قبل از شروع نبرد، عبدالباقی­خان او را از چنگ بر حذر داشت و به وی نوشت که «من نمک شاه را خورده­ام به جنگ من نیایید»(سالور، ۱۳۷۷: ۳۸۴۹). چرا که قبل از این حوادث، عبدالباقی­خان قراسورانی منطقه­ چهاردولی اسدآباد همدان را برعهده داشته و مفتخر به درجه سرتیپی شده بود. فرمانفرما بدون توجه به گفته­های عبدالبلقی خان با آنان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...