مصرع دوم جمله معترضه است. معنی بیت چنین است: ای نسیم صبحگاهی از من «عاشق» برای آرام جانم «معشوق» خبر و بدان «ای نسیم صبح» که به جز تو کسی را نمی شناسم که مَحرم معشوق باشد. همانطور که می دانیم در ادبیات، محرم رازی که برای عاشق و معشوق باشد و همینطور پیغام بر و پیک، همان باد صبا، نسیم سحر، دَم صبح است و تنها واسطه ای که بین عاشق و معشوق در رفت و آمد است، می باشد. نسیم سحر: اضافه اقترانی است. / ای: ندا / نسیم سحر: منادا / ندانم: سراغ ندارم.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

بیت چهارم:
ای نسیم صبحگاهی به معشوق من بگو که مرا بخاطر خوشنودی دل دشمنان و نامحرمان کوچک و کم نشمارد و نادیده نگیرد و تحقیر نکن، زیرا بدگویان و بیگانگان سخت خوشنود می شوند که معشوق، عاشق را نادیده بگیرد. «کم کسی گرفتن: نادیده انگاشتن، تحقیر کردن، ناچیز دانستن» / «یار: در اینجا به معنای عاشق است» / «اَغیار: اسم جمع عربی به معنای بیگانگان» / «نیک : در اینجا یعنی سخت، بسیار» / «بین دشمن و دوست: آرایه تضاد است. »
بیت پنجم:
این بیت آرایه درونی استطراد یا یکپارچگی را داراست، زیرا در ادامه بیت قبل و بصورت همان حال هوای بیت قبل آمده است. در این بیت عاشق، معشوق را مخاطب خویش قرار داده و می گوید: تو «ای معشوق» که با نظر لطف و دوستی به دشمن نگاه می کنی، بهتر است که این لطف و دوستی را از جانب بزرگ و گرامی عاشق دریغ نکنی. (برگ نیسی، ۱۳۸۰: ۱۸۳). خصمت: (ت)ضمیر اضافه متعلق به نظر می باشد و خصم یعنی دشمن. / «ضایع گذاشتن: دریغ کردن، فروگذاشتن، اهمال کردن، سهل انگاری نمودن»
بیت ششم:
روی سخن عاشق با معشوق است و می گوید: ای معشوق، تصویری که دشمن از من ساخته است، اشتباه است و من آن نیستم، (من آنطوری که دشمن برای تو وا نمود کرده است، نیستم)، زیرا دشمن که از دل من عاشق خبر ندارد و نمی داند که درد دل من چه می گذرد. «عدو و دشمن» : هم معنی و مترادف هستند. / عالم دوست: اضافه ملکی / «من نه آنم: من آن کسی نیستم» /
بیت هفتم:
روی سخن سعدی با نسیم صبحگاهی که نقش پیک و واسطه بین عاشق و معشوق را بازی می کند، است و به باد می گوید: نه نه ای باد صبا نرو و شرح غم و غصه و شکایت من خسته و دردمند را به معشوقم نگو تا ذرّه ای تشویش و نگرانی بر دل شاد معشوقم ننشیند (زیرا نمی خواهم او را با این حرفها ناراحت کنم). «غبار: کنایه از اندوه و تشویش و گرانی» / خُرَّم: شاد، خرسند / نی نی: نه نه، بخاطر تأکید دوباره آمده است.
بیت هشتم:
سعدی در بیت آخر این غزل با خودش و با مخاطبین عام صحبت می کند و می گوید: هر کسی به فکر خویش است و غم خود را می خورد و امّا دل عاشق سعدی همیشه غصه آن را می خورد که چکار کند تا معشوق غمگین نشود. «غم خویش و غم دوست» : هر دو اضافه ملکی هستند، / دل سعدی: اضافه ملکی ست، / همه وقتی: همیشه / غم: جناس تکرار /
وزن غزل :
در وزن (فاعلاتن، فعلاتن، فعلاتن) و در بحر (رمل مثمن مخبون محذوف) می باشد.
قافیه :
کلمات قافیه در این غزل عبارتست از : (غم، مقدم، مَبسَم، محرم، کم، معظم، عالم، خّرم، غم) و کلمه ردیف (دوست) می باشد.
ویژگی سبکی :
در این غزل فاکتور های بسیار از خصوصیات سبک عراقی می بینیم، از جمله آوردن کلمات عربی، مخفف کلماتی که از لحاظ دستوری قابل بررسی هستند و انواع آرایه های معنویو لفظی و زیبا شناسی بدیع در همان محور سبک عراقی دور از نظر نیست که همه در بافت معنایی و آرایه های ادبی مورد عنایت قرار گرفته است.

۴-۱-۱۸٫

این مطرب از کجاست که بر گفت نام دوست
تا جان و جامه بذل کنم بر پیام دوست
دل زنده می شود به امید وفای یار
جان رقص می کند به سماع کلام دوست
تا نفخ صور باز نیاید به خویشتن
هر کو فتاد مست محبّت ز جام دوست
من بعد ازین اگر به دیاری سفر کنم
هیچ ارمغانی نبرم جز سلام دوست
رنجور عشق به نشود جز به بوی یار
ور رفتنی ست جان ندهد جز به نام دوست
وقتی امیر مملکت خویش بودمی
اکنون به اختیار و ارادت غلام دوست
گر دوست را به دیگری از من فراغت است
من دیگری ندارم قائم مقام دوست
بالای بام دوست چو نتوان نهاد پای
هم چاره آنکه سر بنهی زیر بام دوست
درویش را که نام برد پیش پادشاه
هیهات از افتقار من و احتشام دوست
گر کام دوست کشتن سعدی ست باک نیست
اینم حیات بَس که بمیرم به کام دوست
درون مایه اصلی غزل:
همانطور که باید و پیداست، جرقه غزلهای عاشقانه سعدی (همان معشوق زیباروی)و (خمیر مایه غزلها: عشق و فراق و رنج عاشق و ناز معشوق)می باشد، این غزل هم با آوردن نام معشوق کلید خورده و خمیرمایه آن، غم و غصّه سعدی از قصّه فراق معشوق است. در بیت سوم این غزل آرایه تلمیح، مفهوم بیت را زینت بخشیده و گونه های دیگر آرایه های درونی و برونی و دستوری را می توان در این غزل کم و بیش جُست و یافت. سعدی در آخرین بیتهای این غزل، قاصر از رسیدن به معشوق و بدست آوردن دل معشوق، سر تسلیم بر کوی یار نهاده و اعتراف می کند که دل بردن از معشوق کاری سخت است که نتوانسته از عهده آن بر آید و در نهایت راضی به رضای معشوق می شود و حاضر می شود تا با همه عشقش در راه معشوق، به کام مرگ فرو رود و مُردن را بالاتر و برتر از حیات می داند، مُردنی که به خواست یار و در راه معشوق باشد.
بافت معنایی غزل و آرایه های ادبی:
بیت اول:
این خواننده و نوازنده، مطرب، اهل کدام شهر است که نام یار را بر زبان آورد (بپرسید و به من بگویید)تا جان جامه ام را در راه پیغام یار (به عنوان مژدگانی)به او ببخشم. شاعر یقین دارد که این مطرب از شهریار آمده است و او را می شناسد، زیرا نام او را بر زبان آورده است، بنابراین یار نیز از آمدن مطرب به شهر شاعر آگاه است و حتماً از طریق او پیغامی برای شاعر فرستاده است. بذل کُنم: ببخشم، / از کجاست: اهل کجاست / برگفت: گفت/
بیت دوم:
دل زنده می شود به امّید لطف و محبّت معشوق، و روح و جان عاشق می رقصد و پای کوبی می کند وقتی که صدای سخن معشوق را که مانند سماع «آهنگ و موزون و خوش و دل انگیزی ست» می شنود. وفا: واژه عربی است و در اینجا به معنای مهر و محبّت و لطف در مقابل جفا می باشد. / سماع: واژه عرب است و در لغت به معنای شنیدن و در اصطلاح صوفیه در عرفان به معنای رقص و پایکوبی و نیز مطلق موسیقی به کار رفته است. / دل زنده: صفت است. / وفای یار: اضافه اقترانی ست / جان رقص می کند: قید حالت / کلام دوست: اضافه اقترانی ست. /
بیت سوم:
تا روز قیامت هوشیار نمی شود کسی که جام عشق محبوب ازلی را نوشیده باشد و مست و مدهوش شده باشد. نفخ: دمیدن / صور: شیپور، بوق، شاخ، نی و هر چیزی که وقتی در آن می دمند آواز بر آید. / نفخ صور: روز قیامت مراد است و مراد از نفخ صور، دمیدن در شیپوری است که در روز قیامت زده می شود و با آن قیامت بر پا می گردد و مردگان در اثر صدای آن زنده می شوند، در روایات آمده که فرشته ای به نام اسرافیل در صور می دَمَد، از این رو، این شیپور را صور اسرافیل می نامند بنابراین با اشاره به بحثی که ذکر شد، این بیت دارای تلمیح که آرایه درونی ست می باشد، تلمیح به این آیه از قرآن مجید: «یَومَ یُنفَخُ فی الصّور» و «نُفِخَ فِی الصُّور» (سوره انعام آیه ۷۳؛ سوره کهف آیه ۹۹؛ سوره طه آیه ۱۰۲؛ سوره مؤمنون آیه ۱۰۱؛ سوره نحل آیه ۸۷؛ سوره یس آیه ۵۱؛ سوره ق آیه ۲۰؛ سوره حاقّه آیه ۱۳؛ سوره نبأ آیه ۱۸) (برگ نیسی، ۱۳۸۰:۱۸۴).
بیت چهارم:
از این پس هر گاه به شهری سفر کنم، هدیه و سوغاتی جُز سلام دوست و معشوق را برای یار نمی برم.
بین «سفر، ارمغان» مراعات نظیر وجود دارد. / دیار: شهر، سرزمین /
بیت پنجم:
سعدی روی سخنش با مخاطب غزل است و می گوید: بدان که اسیر غم عشق «عاشق» کسی ست که بیماری عشق دارد و هیچگونه مداوا و درمان نمی شود مگر با استشمام بوی خوش یار یعنی وصال یار و بودن در کنار یار، و اگر هم بیمار عشق رفتنی باشد یعنی آخرین لحظات عمرش باشد، جان تسلیم نمی کند، مگر با بر زبان جاری کردن نام معشوق. این بیت تلمیح به نامهای مقدس خداوند نیز دارد: اول و آخِر، / به بوی: کنایه از به امید می باشد / رنجور عشق: ترکیب وصفی ست، / وَر: مخفف و اگر است، / جُز: قید استثناء، / به نشود: درمان نشود، / بوی یار: ترکیب اضافه اقترانی ست، / جان ندهد: جان را تسلیم کردن، مردن. /
بیت ششم:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...